Wednesday, October 3, 2007

تنهایی

شب آرامی بود، از خودم می پرسم زندگی یعنی چه؟
با خودم می گویم، زندگی راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست، رود دنیا جاریست
زندگی آبتنی در رود است، وقت رفتن به همان عریانی، که بهنگام ورود آمده ایم
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که در دل داری، شعله گرم امیدت را بکشد
زندگی درک همین امروز است
زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد آمد
تو نه در دیروز و نه در فردایی، ظرف امروز پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز دریغش کردی، آخرین فرصت همراهی با امید است
زندگی یاد غریبی است که در حافظه خاک بجا می ماند
زندگی سبزترین آیه در اندیشه برگ
زندگی خاطر دریایی یک قطره در آرامش رود
زندگی شاید آن لبخندیست که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات است میان دو سکوت
لحظه آمدن و رفتن ما تنهایی است
من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابم
و در این تنهایی، تا ابد جاری شم
زندگی یعنی این، لحظه ای تنهایی ... و سپس هشیاری
با تشکر از خانم میترا

1 comment:

Alireza said...

salam
ajab donyaye kochiki shodeh onam ba vojode in internet :d
ye nokte delam khast raje be in sher ghashang begam ke faghat hamishe nabayad ba did manfi ham be zendegi negah kard gahi vaghta ba avaz kardab zavie did, hame chi kheili rahat hal mishe