شقایق کمالی: واسونک
یک چراغی سیت بسازم شیشهاش خورشید نشون
یک چراغی سیت بسازم شیشهاش خورشید نشون
یک فتیله روش بزارم شعلهاش ظلمت شکون
با کلیدی از سپیده قفل شب را وا کنم
از تو صندوق صدهزار تا مروارید پیدا کنم
ابر سرکش، ابر تیره یکه تازی میکنه
آسمون پر ستاره نیزه بازی میکنه
من رفیق باغ و آبم با بهار همسایهام
من به دستت از دل خود یک سبد گل دادهام
رفته کاکام از بهار و برگ گل بی اضطراب
حرمتش کن، حرمتش کن تا دم شاهچراغ
No comments:
Post a Comment