Thursday, March 3, 2011

استعفا (G)

بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم
و مسئولیت های یک کودک هشت ساله را قبول می کنم
.
می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم
و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است
.
می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است
چون می توانم آن را بخورم
.
می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم
و با دوستانم بستنی بخورم
.
می خواهم درون یک چاله آب بازی کنم
و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم
.
می خواهم به گذشته برگردم
وقتی همه چیز ساده بود
وقتی داشتم رنگها را
جدول ضرب را
و شعرهای کودکانه را
یاد می گرفتم
.
وقتی نمی دانستم که چه چیزهایی نمی دانم
و هیچ اهمیتی هم نمی دادم
.
می خواهم ایمان داشته باشم که هرچیزی ممکن است
و می خواهم که از پیچیدگی های دنیا بی خبر باشم
.
می خواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست
و همه راستگو و خوب هستند
.
نمی خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری
خبرهای ناراحت کننده، صورتحساب، جریمه و
می خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم
.
می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم
به یک کلمه محبت آمیز
به عدالت
به صلح
به فرشتگان
به باران
و به
.
این دسته چک من
کلید ماشین
کارت اعتباری
و بقیه مدارک
مال شما
من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم

با تشكر از مونا

No comments: