گاهی وقتها از خودم می پرسم که من تو این شهر فرنگ، میون این همه آدمای رنگ به رنگ چه می کنم؟ بقول شاعر
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
هیچوقت جوابشو نفهمیدم، فقط می دونم خسته ام ... خیلی خسته
آزمودم عقل دوراندیش را
عاقبت دیوانه سازم خویش را
1 comment:
سلام
باز دوباره چي شده بهم ريختي؟
نكنه از روي اون پل رد شدي؟؟؟
باباجان خودت خواستي براي ادامه تحصيل بري اونجا،كلي زحمت كشيدي،پول خرج كردي،دوندگي كردي، خواستي بري يه چيزهايي بدست بياري و چيزهايي رو هم فراموش كني پس حالا بايد پي همه چيزُ به تنت بمالي و تا پايانش تحمل كني
مسلما بعدش قدر كساني كه دوسِت دارن و همينطور قدر مملكت خودتو با همه كمي و كاستي هاش بهتر ميدوني
ما هم تنها كاري كه از دستمون بر مياداينه كه براي سلامتي و موفقيت دعا كنيم و منتظر بازگشتت باشيم
پس تحمل كن و به تلاشت ادامه بده چون سختي ها هم ميگذره
افسانه
Post a Comment